نگارستان

نگارستان

خلاصه کتاب تعریف ها و مفهوم فرهنگ

جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۲، ۰۹:۳۱ ق.ظ


خلاصة کتاب «تعریف­ها و مفهوم فرهنگ»

«محمّدساجد هاشمی»

بخش اوّل: واژة فرهنگ در زبان و ادب فارسی

مؤلف در این بخش به ذکر نمونه­هایی از کاربرد واژه فرهنگ در متن­های پهلوی، در واژه­نامه­ها، و در نثر و شعر کهن فارسی، می­پردازد. این بخش ابتدا درآمدی دارد که ذکر برخی از نکات مندرج در آن خالی از لطف نیست.

واژة فرهنگ، گمان می­رود از پیشوند «فر» به معنای پیش، و ریشة باستانی ثنگ، به معنای کشیدن باشد. از این ریشه است واژه­های فارسی «هنگ» به معنای قصد و آهنگ، «هنجیدن» و «هیختن» و «انجیدن» به معنای بیرون کشیدن و برآوردن. از همین ریشه، با افزودن «فرـ»، «فرهختن»، «فرهیختن»، و «فرهنجیدن» را داریم به معنای تربیت کردن، ادب آموختن و تأدیب کردن. (صص32-25)

بخش دوم: سیر واژة «کولتور» و کاربرد مفهوم آن

1.       تاریخچة واژه

واژه culture از زبان کلاسیک و شاید زبان پیش- کلاسیک لاتین ریشه می گیرد و در اصل به معنای کشت و کار یا پرورش بوده است. و این معنا همچنان در واژه­ای چون agriculture به معنای کشاورزی همچنان پابرجاست. واژه کولتور در مورد جامعه­های بشری از حدود سال 1750 اولین بار در زبان آلمانی به این معنا به کار رفته است.

نکته دیگر مربوط به قرابت معنایی دو واژه culture (کولتور) و civilization (سیویلیزاسیون) می­باشد. که هردو از آغاز به معنای بهگشت و پیشرفت به سوی کمال را در برداشته اند. (در مورد تفاوت این دو در ادامه سخن گفته خواهد شد) از نیمه قرن 19 واژه فرهنگ معنای علمی تازه و ویژه­ای به خود گرفت (دستاوردهای تاریخ بشری که از طریق وراثت انتقال پذیراند) و این مسأله ابتدا در آلمان رخ­نمائی کرد. یکی از عوامل پیدایش این مفهوم جدید پدیدآمدن مفهوم پیشرفت در تاریخ بود. دراینجا ایده اصلی مقایسه فرهنگ ها و تمدن­ها برای بدست آوردن فرمول­های کلی سیر پیشرفت در تاریخ بود. اما در عین حال می توان گفت که کاربرد دقیق مفهوم فرهنگ با تایلور (انسان شناس انگلیسی) آغاز می شود. لکن کند رواج می یابد.

2.       فرهنگ و تمدن

تا زمانی که تیلور تعریفی دقیق از فرهنگ (که آنرا دقیقا از تمدن متمایز کند) ارائه نداده بود، عمدتا این دو واژه برای بسیاری از پژوهشگران انگلیسی هم­معنا بود. اما در آمان برای جداکردن این دو مفهوم از یکدیگر کوشش­های گوناگونی شد. نخستین این کوشش­ها فرهنگ را با قلمرو مادی فنی- اقتصادی پیوند داده و تمدن را با جنبه­های برین توانگری­های معنوی انسان. سرانجام در 1920 معنایی متفاوت از فرهنگ و تمدن ارائه شد مبنی بر اینکه تمدن را با کردارهای عینی فنی و اطلاعاتی جامع یکی دانسته و فرهنگ را با کردارهای ذهنی، مانند دین، فلسفه و هنر.

3.       شناخت فرهنگ همچون رده­ای جداگانه از پدیده­ها

فرهنگ، گرچه محصول زیست اجتماعی انسانهاست اما جدای از آن­ها و برتر از آنهاست. چنان­که در همه ی رده­های پدیده­ها دیده می­شود، رده­های پائین­تر قالبی هستند برای رده­های برتر که در درون آن عمل می­کنند. همچنین این پدیده­های برتر، زائیدة خودبخودی قوانین و فرآیندهای رده­های پائین­تر نیستند بلکه همواره در هر ردة بالاتر افزونی ویژه­ای در کار است.

بخش سوم: تعریف­های فرهنگ

1.       تعریف­های وصفگرانه

در این دسته از تعاریف که طیف گسترده­ای را شامل می­شوند، بر عناصر سازه­ای فرهنگ تکیه می­شود و چه بسا زیر نفوذ تعریف تایلور می­باشند. (مثال: تعریف تایلور از فرهنگ؛ فرهنگ یا تمدن... کلیت درهم تافته­ای است شامل دانش، دین، هنر، قانون، اخلاقیات، آداب و رسوم، وهرگونه توانایی و عادتی که آدمی همچون عضوی از جامعه بدست می­آورد)

2.       تعریف­های تاریخی

در این تعریف­ها تکیه بر میراث اجتماعی یا فراداد است. (مثال: تعریف ساپیر از فرهنگ؛ فرهنگ، یعنی مجموعة همبسته­ای از کردارها و باورها که از راه جامعه به ارث رسیده و بافت زندگی ما را می سازد.)

3.       تعریف­های هنجاری

دسته ای از این نوع تعریف­ها بر قاعده یا راه و روش تکیه دارند، و دسته­ای دیگر بر آرمان­ها و ارزش­ها، افزون بر رفتار تأکید می­ورزند. (مثال: تعریف کلاکن از فرهنگ؛ یک فرهنگ اشارتی است به راه و روش خاص یک گروه از آدمیان یا طرح کامل زندگی آنان.)

4.       تعریف­های روان­شناختی

این قسم از تعاریف، خود به سه بخش تقسیم می­شوند؛ بخش اول تعاریفی است که به فرهنگ همچون وسیلة سازواری و حل مسأله نگاه می­کند. بخش دوم، تعاریفی است که بر آموختگی تأکید می­ورزد. و بخش سوم، تعاریفی است که بر امر عادت تکیه دارد.

5.       تعریف­های ساختاری

در این تعریف­ها تکیه بر الگوسازی یا سازمان فرهنگ است. (مثال: تعریف ویلی از فرهنگ؛ فرهنگ سیستمی است از الگوهای عادتی پاسخگویی که با یکدیگر همبسته و هم­پشت­اند.)

6.       تعریف­های پیدایش­شناختی

بخشی از این تعاریف فرهنگ را همچون یک فراورده یا ساخته در نظر می­گیرد، و بخش دیگر بر ایده­ها تأکید می­ورزد و بخشی دیگر نیز بر نمادها تکیه می­کند. (مثال: تعریف وایت از فرهنگ؛ فرهنگ سازمانی از پدیده­هاست، شامل اشیاء مادی، کرد و کارهای بدنی، ایده­ها و عاطفه­ها که عبارت است از کاربرد نمادها یا بر کاربرد نمادها تکیه دارد.)

بخش چهارم: فرهنگ از دیدگاه انسان­شناسی

نامدارترین تعریف فرهنگ در حوزة انسان­شناسی همان تعریف تیلور است. بنابر این تعریف، فرهنگ خاص انسان است. رشد روزافزون انسان­شناسی تعریف­های متفاوت و گوناگونی از فرهنگ را پدید آورد که دامنه وسیعی را در بر می­گرفت. اما همه این تعریف­ها، فرهنگ را مخصوص آدمی می­دانند. به این ترتیب که ذهن بشری متمایز کننده او از سایر حیوانات است. چنان که تیلور می­گوید «شکافی ذهنی پست­ترین وحشی را از عالی ترین میمون جدا می­کند» این توانایی در حوزه فرهنگ از این جهت است که دستگاه عصبی انسان، مرکز توانایی او برای نمادسازی است. اگرچه از چندوچون فرآیند نمادسازی توسط ذهن اطلاع زیادی نداریم لکن درباره تکامل ذهن بشر اطلاعاتی در دست می­باشد. براین اساس نمادگری ویژگی مرحلة خاصی از تکامل ذهن بشر می­باشد. این تکامل شامل چند مرحله است: اول، مرحلة بازتاب ساده؛ دوم، مرحلة بازتاب شرطی؛ سوم، مرحلة ابزاری؛ چهارم، مرحلة نمادگری. مرحلة چهارم افزوده شدن معانی غیر ذاتی است به آنچه که در مراحل دوم و سوم حاصل شده است.

اندیشه و رفتار نمادین، نمایان­ترین جنبه­های زندگی بشری است و تمامی پیشرفت بشری بر پایة آن قرار دارد. حال سؤال اینجاست که رفتار نمادین انسان را چگونه می­توان از رفتار نمادین جانوران بازشناخت و از هم جدا کرد؟ برای پاسخ به این پرسش باید میان نشانه  و نماد به دقت فرق گذاشت. اگرچه بتوان رفتارهای جانوران را تحت نظامی از نشانه ها دسته­بندی کرد لکن تمامی این پدیده­ها -که معمولا بازتاب شرطی نامیده می­شود- نه تنها هیچ نسبتی با اندیشه نمادین بشر ندارند بلکه درست در مقابل آن قرار می­گیرند. به عبارت دیگر نماد را نمی توان به نشانه ساده فروکاست. چراکه این دو مربوط به دو عالم جداگانه اند: نشانه پاره­ای است از جهان جسمانی، حال آنکه نماد پاره­ای است از جهان انسانی معنا. اگر بخواهیم از فرهنگ به مثابة سیستم اجتماعی- فرهنگی سخن بگوئیم وارد حوزة خاص آن که کاملا مربوط به جوامع مختلف بشری می­شود، شده­ایم. باری، هر جامعه بشری سیستم اجتماعی- فرهنگی خود را دارد، که در تمامیت خود نمودی است خاص و بی همتا از فرهنگ بشری. همچنین باید از تأثیر بی­بدیل فرهنگ بر شخصیت انسان سخن گفت که طی فرایند رشد بر روی افکار، هیجانات و رفتارهای وی که شخصیت او را تشکیل می­دهند، تأثیر می­گذارد.

مفهوم­ها و دیدگاه­های پایه­ای انسان­شناسی فرهنگی

1.       قوم مداری؛ نامی است برای گرایشی به ارزیابی یا تفسیر فرهنگ­های دیگر بر اساس فرهنگ خود. (این گرایش عمدتا در ملت­های نوین رایج­تر است تا قبیله­های پیش­نوشتاری)

2.       نسبیت فرهنگی؛ به این معناست که ما هر فرهنگ را با معیارهای خود آن سنجیده و درک نمائیم. به عبارت دیگر ممکن است آنچه در یک فرهنگ اخلاقی است چه بسا در فرهنگی دیگر غیر اخلاقی یا از نظر اخلاق خنثی باشد.

3.       رابطة فرهنگ و زیست­بوم؛ هر سیستم اجتماعی- فرهنگی در یک زیستگاه طبیعی زندگی می­کند و این محیط بی­گمان بر سیستم فرهنگی تأثیر می­گذارد.

4.       پراکنش؛ پراکنش در حوزة فرهنگ به معنای اشاعه و واگیردار بودن آن است. به عبارت دیگر رسوم، باورها، ابزارها، فنون، حکایت­ها وغیره می­توانند از میان یک قوم به قوم دیگر اشاعه یابند.

5.       فرهنگ پذیری؛ اگر پراکنش فرهنگی در میان جوامعی رخ دهد که در سطح ناهمسانی از آن قرار دارند ممکن است گدیده فرهنگ پذیری رخ دهد. مانند آنچه در برخی کشورهای مستعمره اتفاق افتاد.

6.       فرگشت؛ فرهنگ فرگشت دارد، یعنی دگرگونی و بالیدن صورت ها در طول زمان

7.       ویژه­داشت فرهنگی؛ به همان معنایی که اتم را واحد ماده می­دانیم، و یاخته را واحد زندگی، ویژه­داشت فرهنگی واحد فرهنگ است. این ویژه­داشت می­تواند یک شیء باشد، یا یک باور یا هر چیز دیگری که به وسیلة آن بتوان به فرهنگ مرجع آن رهنمون شد.

8.       پهنة فرهنگی؛ شناخت رابطة پیوسته و تنگاتنگ فرهنگ و زیستگاه ما را به مفهوم پهنة فرهنگی رهنمون می­سازد.

9.       گونة فرهنگی؛ دریافت رابطة فرهنگ و پهنة جغرافیایی مفهوم گونة فرهنگی را پدید می­آورد. (صص 102-75)

بخش پنجم: دو گفتار دربارة فرهنگ

گفتار اول: چشم­انداز فرهنگ

شناخت تحولات معنایی فرهنگ در طول زمان می­تواند ما را به فهم صحیح از آن رهنمون سازد. پرداختن به این مسأله نخستین گام برای یادآوری این نکته است که فرهنگ چیزی است زنده و دگرگونی پذیر.

فرهنگ در زبان فارسی ریشه­ای دیرینه دارد و ابتدا به معنای به هنجار درآوردن یک امر بی قاعده بوده است. سپس معنای آموزش­های عمومی به خود می­گیرد؛ آموزش­هایی برای کسب فضایل و کمالات. با تأسیس فرهنگستان ایران در 1314 تحول بزرگی در معنای این واژه رخ می­دهد و با واژة education برابر می­گردد اما در نهایت و در طی تحول معنایی دیگر به ازدواج واژه culture در می­آید و در نتیجه وزارت فرهنگ به وزارت آموزش و پرورش تغییر نام داد و وزارت جدیدی به نام وزارت فرهنگ و هنر پدید آمد. کولتور و یا برابر فارسی آن یعنی فرهنگ ویژگی خاص نوع انسان بر شمرده می­شود و مفهومی است که انسان و شیوة زیست او را از حیوان و شیوة زیست آن جدا می­کند. مثلا وقتی ما از فرهنگ ابتدائی سخن می­گوئیم خیلی فرق دارد با این که ما از فرهنگی سخن بگوئیم که مربوط به آداب و فضائل و کمالات باشد و به معنای جدید فرهنگ برمی­گردد. همچنین فرهنگ همچون غریزه­ای اجتماعی می­ماند که از راه وراثت اجتماعی نسل به نسل انباشته می­گردد. همچنین فرهنگ ها را می­توان به دو گروه کلی سنتی و مدرن تقسیم کرد. مراد از سنت قالب­های اندیشه و زندگی و رفتار است که در هر جامعه بنیاد زندگانی جمعی را تشکیل می­دهد و از نسلی به نسل دیگر فرا داده می­شود و فرهنگ مدرن فرهنگی است که به شناخت عقلی تکیه می­زند و اقتدار سنتی را در حوزة نظری شناخت درهم می­کوبد. نکتة آخر هم اینکه فرهنگ از آنجایی که بر پایة زندگی جمعی موجود است، دارای زایش و زندگی و مرگ است. هر فرهنگ شکلی از زندگی انسانی است و زندگانی تاریخی خاص خود را دارد. (صص123-105)

گفتار دوم : فرهنگ خانة بشریت و در انسانیت

اگر فرهنگ را فصل ممیز انسان از حیوان بدانیم آنچنان که انسان­شناسان مراد کرده اند، بدین­سان انسان با جدا شدن از طبیعت نگرنده طبیعت می­شود. و به عبارتی سوژه­ای می­شود که طبیعت ابژة اوست. و به عبارت دیگر انسان می­شود موجود چیره بر طبیعت. فرهنگ در یک مجموعه هم­زیست از آدمیان پدیدار می­شود و این با هم­بودن آدمیان زمینه­ای می­شود برای پیدایش پدیده­ای به نام فرهنگ. بنابراین با این فرض که انسان بودن انسان به دارا بودن فرهنگ است گس ما انسان بیرون از جامعه نداریم. زیرا انسان از درهم­تنیدگی طبیعت زندة حیوانی با فرهنگ پدید می­آید. البته پیدایش مفهوم «فرهنگ­ها» به این معنی است که هر جماعت یا جامعة انسانی دارای فرهنگ است و این به پیچیدگی ساختارهای اجتماعی و فرهنگی ارتباطی ندارد. در فراخنای زیست فرهنگی است که موجود انسانی از تنگنای زیست جانورانه به در می­آید.

صفحه اصلی

۹۲/۱۱/۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد ساجد هاشمی

خلاصه کتاب

فرهنگ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی