نگارستان

نگارستان

۱۶:۵۵۲۰
آذر

شاید برای شما هم این دغدغه وجود داشته باشد که بدانید آدم باهوشی هستید یا خیر. و همچنین ممکن است برایتان این سؤال پیش آمده باشد که هوش دقیقاً چیست و مثلا چه فرقی با عقل و تفکر دارد. و این که اساساً هوش به چه دردی می خورد و چه نقشی در زندگی ما دارد.

این مقاله به طور اجمالی سعی در توضیح مطالبی پیرامون ماهیت هوش و انواع هوش دارد. البته موضوعات بسیار دیگری نیز وجود دارد که انشاءالله در فرصت های بعدی ارائه خواهد شد.

ماهیت هوش

هوش چیزی نیست جز توانایی حل مسأله و توانایی انطباق و درس گرفتن از تجارب زندگی روزمره. هرچقدر که این توانایی در افراد بالاتر باشد، طبعا از هوشبهر بالاتری برخوردار هستند. مؤلفه های هوش نیز همانند فرآیندهای شناختی مغز می­باشد. یعنی حل مسأله، تفکر و حافظه (اعم از حافظه کلامی و تصویری)

نظریه هوش های متعدد

از نظر برخی هوش یک توانایی عمومی در افراد و غیر قابل تجزیه است. که از آن به هوشبهر یا IQ یاد می­شود. اما نظریات دیگری نیز وجود دارد که به انواع متعدد هوش در انسان قائل شده اند. در اینجا به دو مورد از این نظریات اشاره می کنم: 1) نظریه هوش های هشتگانه گاردنر  2)نظریه هوش هیجانی (EQ)

نظریه هوش های هشتگانه گاردنر

حتما «بتهوون» را می­شناسید یا حداقل نام او را شنیده اید. می­گویند که او در حل مسائل ریاضی و نیز در زبان ضعیف بود، اما در عرصه موسیقی به یکی از مشهورترین موسیقی دانان تاریخ تبدیل شد. آیا بتهوون آدم کم هوشی بود؟ اگر نظریه هوش های هشتگانه گاردنر را بپذیریم، او توضیح خواهد داد که بتهوون هوش پایینی نداشت بلکه برخی از جنبه های هوشی وی قوی و برخی دیگر ضعیف بودند. مثل بقیه انسان ها.

8 نوع هوش گاردنر عبارتند از:

1) مهارتهای کلامی؛ عبارتست از توانایی تفکر کلامی و استفاده از زبان برای بیان منظور خود (مؤلفان، روزنامه نگاران و سخنوران، از این مهارت به شکل بیشتری برخوردارند)

2) مهارتهای ریاضی؛ عبارتست از توانایی انجام عملیات ریاضی و تحلیل های ریاضی (دانشمندان، حسابداران و مهندسان از این مهارت بیش از دیگران برخوردارند)

3) مهارتهای فضایی؛ عبارتست از توانایی تفکر «سه بعدی» (به عنوان مثال معماران، نقاشان و ملوانان از این توانایی برخوردارند)

4) مهارتهای بدنی- جنبشی؛ عبارتست از توانایی دستکاری اشیاء و تبحر جسمی (مثلاً جراحان، صنعتگران و ورزشکاران از این توانایی بیش از دیگر افراد برخوردارند)

5) مهارتهای موسیقایی؛ عبارتست از توانایی هایی نظیر حساسیت نسبت به زیر و بمی، آهنگ و ریتم و تن صدا (آهنگسازان و نیز شنونده های ظریف و نکته سنج از این توانایی برخوردارند)

6) مهارتهای میان فردی؛ عبارتست از توانایی درک دیگران و تعامل مؤثر با آن­ها (مانند معلمان در جامعه)

7) مهارتهای درون فردی؛ عبارتست از توانایی درک خود (مثلاً فلاسفه، عرفا و روان شناسان از این توانایی بیش از دیگران برخوردارند)

8) مهارتهای طبیعی؛ عبارتست از توانایی مشاهده الگوهای طبیعت و فهم نظام های طبیعی و مصنوعی ساخت انسان (مانند کشاورزان، گیاه شناسان، نقاشان و...)

حال این سؤال ایجاد می­شود که این نظریه آیا می­تواند کاربردی هم داشته باشد؟ پاسخ مثبت است. به عنوان مثال در نظام آموزشی و تعلیم و تربیت، می­توان با توجه به این نظریه طرح مدارس طیفی را ارائه داد. به عبارت دیگر نباید به همه دانش آموزان به یک چشم نگاه کرد و تصور داشت که همه از توانایی و استعداد یکسانی برخوردار هستند. مدرسه با کارخانه بشقاب سازی متفاوت است! مدرسه باید منعطف و پویا باشد و هرکدام از دانش آموزان را با توانایی ها و استعدادهای درونی متفاوتی که دارند در نظر بگیرد. در این صورت است که مدرسه می تواند طیفی از مهارتهای هوشی دانش آموزان را متناسب با استعدادهایی که دارند برانگیزاند و پرورش دهد. و آینده آنان را رقم زند.

نظریه هوش هیجانی (EQ)

هوش هیجانی توانایی زیر نظر گرفتن احساسات و هیجانات خود و دیگران، تمایز گذاشتن بین آنها و استفاده از اطلاعات حاصل از آنها در تفکر و اعمال خود است. در نظریه گاردنر هوش میان فردی و درون فردی با هوش هیجانی مرتبط است.

این اصطلاح ابتدا توسط دانیل گولمن مطرح شد و سر زبان ها افتاد. به نظر وی در پیش بینی قابلیت اشخاص، هوش هیجانی شاخص بهتری نسبت به هوشبهر است.

هوش هیجانی 4 حوزه عمده دارد:

1) آگاهی هیجانی (مثل توانایی ایجاد تمایز میان احساسات و اعمال)

2) مدیریت هیجان ها (مثل توانایی کنترل خشم)

3) تشخیص هیجانات دیگران (دیدن دنیا از دریچه چشم دیگران)

4) اداره کردن روابط (توانایی حل مشکلات در روابط)

محمّدساجد هاشمی

دانشجوی رشته فرهنگ و ارتباطات

 صفحه اصلی

محمد ساجد هاشمی
۱۸:۰۵۱۶
آذر

امروز روز دانشجو بود

نام دانشجو به تناسب پیشینه تاریخی اش با نهضت و مبارزه گره خورده است. طرح ذهنی غالب از دانشجو  این است که او جوان است و جویای نام. جوان است و خام و بی تجربه، اما پر شور و  پر هیجان و به نوعی مبارزه طلب و انقلابی.

یک سؤال مهم این است که آیا دانشجو موجودی است فعال و اثرگذار یا منفعل و اثرپذیر. به عبارت دیگر دانشجو در برابر جامعه، در برابر دولت و حاکمیت، در برابر استاد، در برابر خانواده و... چه نقش و کارکردی دارد؟ آیا حقیقت دانشجویی با تصویر پروپاگاندایی آن که در رسانه ها انعکاس می یابد همخوانی دارد؟

اگر همخوانی ندارد چه کسی مقصر است؟

- دانشجو ؟

- دانشگاه ؟

- پروپاگاندیست ها ؟

- یا هیچ کسی مقصر نیست ؟ اصلا همخوانی داشتن یا نداشتن این دو  چه اهمیتی دارد؟!!

محمد ساجد هاشمی
۱۲:۴۶۱۵
آذر


محمد ساجد هاشمی
۲۱:۵۷۱۴
آذر


محمد ساجد هاشمی
۱۳:۲۸۱۴
آذر


محمد ساجد هاشمی
۱۳:۰۶۱۴
آذر


محمد ساجد هاشمی
۰۱:۲۴۱۴
آذر

آه از روزمرگی ها!

زندگی برای خیلی از ما آدم های عادی، چرخشی است تکراری و ملال آور. هر صبح هر ظهر هرشب مشغول کارهایی هستیم که صبح، ظهر و شب قبلش بوده ایم. تنها تفاوتمان با روز قبل این است که یک قدم به «مرگ» نزدیک تر شده ایم و از خودمان دورتر  و دورتر! انگار ما زنده ایم که چرخه تکراری روزگار را تکمیل کنیم و هیچگاه از خود نمی پرسیم که اصلا برای چه زنده ایم؟!!

آیا اسم این زندگی زندگی است؟ اگر اسمش زندگی است، پس وای به روزی که بمیریم. و اگر این نیست، پس مردگان دو دسته اند: ثابت و متحرک! مرده ای که نفس میکشد و ارتزاق میکند و مرده ای که نفس نمی کشد و ارتزاق نمی کند.

بله هر دو یک حقیقت اند در دو صورت.

به نظر من زندگی چیزی نیست جز آزادی؛ جز رهایی؛ جز سبکبالی؛ و جز سبکروحی. و مردگی چیزی نیست جز تعلق و دلبستگی.

«غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است»

محمد ساجد هاشمی
۱۶:۰۰۰۹
آذر

 

به نام خداوند جان و خرد

اینجا نگارستان نام دارد و قرار است که پر شود از نگاره هایی ادبی، فرهنگی و اجتماعی. نگارنده سعی می کند با گردآوری مطالبی مفید، جذاب و راهگشا خواننده محترم را مستفیض نماید.

محمد ساجد هاشمی