نگارستان

نگارستان

جامعه شناسی موسیقی

پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۰۹ ق.ظ

خلاصه­ای از کتاب «جامعه، احساس و موسیقی» (فرامرز رفیع پور) - 1375

خلاصه از: محمد ساجد هاشمی

1- مقدمه و طرح مسأله

- این کتاب از دیدگاه جامعه­شناسی به موسیقی (به عنوان جزئی از جامعه) نگاه می­کند و به بررسی کارکرد و نقش موسیقی در جامعه می پردازد.

- انسان برای ارضاء نیازهایش به اجتماع گرایش پیدا می­کند > این گرایش عمدتاً در قالب گروه های اجتماعی (مانند اقوام، دوستان و...) اتفاق می­افتد > عوامل مختلفی موجب پیوندهای درون­گروهی میان اعضا می­گردد. مانند عوامل بیولوژیکی (چون نسبت خونی و خانوادگی) و یا عواملی چون فعالیت مشترک مخصوصا در مقابله با یک دشمن مشترک، سرودها و آهنگ­های مشترک، مذهب مشترک و... > هریک از این عوامل تولید احساس شدید تعلق به گروه و جمع می­کنند و موجب همبستگی و وحدت اجتماعی می­شوند.

- هدف این کتاب آن است که نشان دهد تحت چه شرایطی موسیقی وحدت و همبستگی و نظم اجتماعی را تقویت و تحت چه شرایطی آن را تضعیف و نظام اجتماعی را تهدید می­نماید.

2-احساس

- موسیقی از طریق احساس بر روی جامعه تأثیر می­گذارد.

            1-2- تعریف و ابعاد احساس

- هر احساسی، در درون خود یک نوع خاص از تفکر را به عنوان یکی از اجزاء خود دارد (مثلا حسادت یک ناراحتی است بر پایه این فکر که شخص دیگری امتیازاتی به دست آورده است)

- تفاوت در نوع تفکر در هر احساس موجب تمایز آن از سایر احساس­ها  می­گردد.

- هر احساسی علاوه بر زمینه تفکری، یک ارزیابی مثبت و منفی از آن زمینه تفکری نیز در خود دارد که موجب رضایت یا نارضایتی، خوشحالی یا ناراحتی می­گردد.

- زمینه تفکری احساس، خود ممکن است دارای اجزاء زیادی باشد، که برخی از آنها موجب خوشحالی و تعدادی موجب ناراحتی شوند ( از اینجاست که ممکن است گاه هر دو حالت خوشحالی و ناراحتی یعنی رفتار دوگانه در یک شخص پیش آید)

            2-2- پیدایش احساس

- پیدایش احساس در انسان و عکس­العمل های احساسی می­توانند خواستگاهی بیولوژیکی و یا اجتماعی داشته باشند:

- روانشناسان و متخصصان اعصاب بیشتر به عوامل بیولوژیکی بروز احساس می­پردازند و احساس را عکس­العملی در پی تحریک سیستم اعصاب (سمپاتیک و پاراسمپاتیک) می­دانند

- جامعه شناسان عوامل اجتماعی را در پیدایش احساس و رفتار احساسی مؤثر می­دانند،  که سه نظریه در توضیح آن ذکر می­گردد: تئوری مبادله، تئوری تضاد، نظریه کنش متقابل نمادین

- تئوری مبادله: در این نظریه احساس در قالب رابطه «محرک» و «پاسخ» یا «عکس­العمل» مورد بررسی قرار می­گیرد. بدین ترتیب که احساس به عنوان یک عکس­العمل روانی در پی محرک­های اجتماعی (چون تشویق یا تنبیه) در نظر گرفته می­شود. براساس این نظریه، ساختار اجتماعی موجب پیدایش احساس می­گردد، آن هم از طریق اصول پایه­ای رفتار انسانی.

- تئوری تضاد: در این نظریه عامل تعیین کننده و مؤثر بر روی احساس، عضویت در گروه­ها و طبقات اجتماعی رقیب است. احساس یکی از منابعی است که می­تواند بسیج شود و به آن جهت داده و در کشاکش­ها (برخوردها و تضادها) خالی شود.

- تئوری کنش متقابل نمادین: در این نظریه میان احساس بیولوژیکی و اجتماعی تفاوت گذاشته می­شود. از این منظر، برخی احساس­ها بیولوژیکی اند و در پی تحریکات جسمی پدید می­آیند. یعنی عکس­العمل­هایی رفتاری هستند به فعل و انفعالاتی جسمی. اما احساس اجتماعی از طریق فرهنگ و تعاملات و روابط اجتماعی شکل می­گیرد و تعریف می­شود. یعنی الگو، نحوه بروز و نیز ادراک درونی یک احساس از طریق فرهنگ ایجاد می­شود (که در شرایط خاص قابل تغییر است) > از این منظر احساساتی چون افسوس، حسادت، عشق، غرور، رقابت، تنفر و... احساس­هایی اجتماعی­اند

            3-2- اجتماعی شدن و نحوه بروز احساس

- بر اساس نظریه مهم کنش متقابل نمادین، انسان در مراحل اجتماعی شدن می­آموزد که چگونه احساساتی شود (یعنی در پی چه محرک­هایی چه عکس­العمل­هایی از خود نشان دهد) و چگونه نحوه بروز احساس خود را کنترل و تنظیم نماید. در اصل انسان می­آموزد که احساسات خود را در رابطه با معنی­هایی که آن احساس­ها برای دیگران دارند، تعریف و هدایت کند و مورد استفاده قرار دهد. (مثلا اگر گریه کردن در ایران علامت احساس تأسف است و دارای ارزش مثبت، در آلمان گریه کردن بالاخص برای یک مرد به عنوان یک ضعف و یک ارزش منفی تلقی می­شود.)

4-2- کارکرد اجتماعی احساس

            1-4-2- ابعاد خرد کارکرد اجتماعی احساس

- کارکرد اجتماعی احساس در ابعاد خرد در زمینه هنجارها و گروه­های اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته است.

- انسان­ها از احساس­های مغایر جمع (ناهنجار) پرهیز می­کنند و احساس­های خود را با انتظارات جمع تطبیق می­دهند. > اولاً گروه و جامعه در پیدایش احساس مؤثرند و ثانیاً احساس را می­توان از طریق هنجارها تولید یا کنترل نمود.

- انسان­ها بیشتر متمایل به داشتن و پذیرش هویت­ها (موقعیت­ها و مسئولیت­ها)یی هستند که دارای بار احساسی مثبت و قوی باشند و کوشش می­کنند از هویتهایی که تداعی­کننده و وابسته به احساسات منفی قوی باشند حذر نمایند.

- وابستگی احساسی (پیوندهای احساسی) متقابل افراد گروه در تقویت و تثبیت همبستگی گروهی کاملاً مؤثر است.

- هرچه که پایگاه انسان در یک گروه اجتماعی بالاتر باشد، -با اینکه ممکن است از وضعیت موجود احساس نارضایتی کند- اما این احساس نارضایتی را کمتر ابراز می­نماید (گاه به منظور حفظ همبستگی گروهی و گاه برای حفظ موقعیت خود) درصورتی که در مورد احساسات مثبت این گونه نیست.

- از آنجا که منابع یا ظرفیت­های احساسی یک انسان نامحدود نیستند، در صورتی که پیوندهای احساسی وی با یک شخص یا گروه افزایش یابد، الزاماً از پیوندهای احساسی وی با گروه یا اشخاص دیگر کاسته می­شود.

- همچنین ممکن است که هرچه که تمرکز احساسی یک جامعه کمتر شود، انسان­ها رابطه احساسی خود را تجزیه و تفکیک کنند و یا برعکس. (مثال: بعد از جنگ، این خطر وجود دارد که تمرکز و تراکم احساسی در جامعه کاهش و به گروه­های کوچکتر با مراکز احساسی متفرق انتقال یابد که برای یک جامعه شناس هشداری است در جهت آغاز خطر تجزیه گروهی)

- نظریه کولینز: افرادی که مقدار زیادی انرژی احساسی کسب نمایند، قادر خواهند بود از طریق ادعاهای مالکیتی و اقتدار، تغییرات ساختاری در یک جامعه به وجود آورند و اگر این افراد بتوانند انرژی احساسی دیگران را نیز هدایت و بسیج نمایند (مثلا از طریق وسایل ارتباط جمعی)، همسویی آنها تقویت می­گردد.

- پیدایش شخصیت کاریزما بستگی به آن دارد که یک رهبر تا چه اندازه بتواند، هنرمندانه از طریق بیانات و وسایل سمعی- بصری احساسات مردم را برانگیزد.

            2-4-2- ابعاد کلان کارکرد اجتماعی احساس

- در جوامعی که مرگ و میر کودکان بیشتر است، اولیا به مردن بچه­ها بیشتر عادت کرده­اند > میزان احساس غم و تأسف از فوت بچه­ها در آنها کمتر از جوامعی است که در آنجا مرگ و میر کودکان کمتر است. اگر متغیر ارزش نیز به این نکته اضافه شود> این مسأله قابل تعمیم به شهادت و شهامت در شرکت در جنگ است. (در جامعه­ای مثل ایران که شهادت از نظر مذهبی و فرهنگی برای عده زیادی از مردم با ارزش­های مذهبی تشویق می­گردد)

- صنعتی شدن و شرایط رقابت بازار در سده 1800 مفهوم «خانه» را در آمریکا تغییر داد و خانه را به یک اقامتگاه آرامش بخش احساسی برای مردان تبدیل کرد. در نتیجه> به تدریج توانایی زنان در کنترل عصبانیت خود در مقابل مردان در منزل به یک عامل و ضابطه بسیار مهم برای ازدواج درآمد.و حتی مدتی بعد به تدریج این مسأله (کنترل خشم) تبدیل به یک هنجار مهم عمومی شد و به یکی از پارامترهای استخدام کارگران نیز مبدل گشت.

با توجه به توضیحات بالا:

- در کشورهای اروپای شمالی و مرکزی و در آمریکای شمالی کنترل احساسات یک هنجار اجتماعی است که در دوران اجتماعی دن آموخته می­شود و همواره بر روابط اجتماعی حاکم است. این کنترل در چند زمینه ظاهر می­گردد:

1- در به وجود آمدن زمینه احساس ( مثلا اروپایی ها از برخی توهین­ها مثل توهین به ناموس به اندازه یک شرقی ناراحت نمی­شوند)

2- در کنترل بروز احساس (مثلا کنترل بروز عصبانیت با وصف عصبانی بودن یا گریه نکردن با وصف تأثر شدید)

3- در فاصله احساس تا بروز عکس­العمل (عکس­العمل سریع احساسی نشان ندان و تأمل بیشتر)

4- در نوع و نحوه بروز و عکس­العمل (مثلا به جای توهین شدید به یک سیاستمدار خارجی از کلماتی نظیر «او هنوز جوان است و به مرحله بلوغ کافی نرسیده است» استفاده شود)

به خاطر همین ها اشتباه است که ما غربی ها را بی­احساس بدانیم.   

3- موسیقی

- تعریف موسیقی: «علم صداها»، «هنر صداها»، «صداهایی که دارای ریتم، ملودی یا آهنگ و ساخت هستند»

1-3- کارکرد موسیقی

- افلاطون: روح انسان از طریق موسیقی تناسب و هماهنگی را یاد می­گیرد. موسیقی خلق را نرم می­کند و در نتیجه در اجتماع سیاست مؤثر است. اگر شکل و وضع موسیقی عوض شود قوانین اساسی حکومت نیز  با آن عوض خواهد شد (به نقل از ویل دورانت)

- داروین: انواع صداها و ریتم­های موسیقی از زمان انسان­های اولیه وجود داشته است و در طول زمان تکامل یافته و عمدتا در هنگام تمایلات جنسی و نیز در صورت بروز حسادت، رقابت و یا پیروزی استفاده می­شده است

- گارنی: موسیقی می­تواند انواع احساس­ها را در انسان به وجود آورد و حتی به طور نامشخص و مبهم بر روی میل جنسی تأثیر بگذارد

- هانسلیک: موسیقی به وجود آورنده و تحریک کننده احساس است.

- شوپنهاور: موسیقی همواره موجب ارضای کامل آرزوهای ما می­شود و قلب ما را نوازش و تسخیر می­کند... اما این گول زننده است. چراکه تحقق رؤیاها و آرزوها امکان ندارد> انسان به کناره­گیری از زندگی دنیوی رو می­آورد؛ اما موسیقی انسان را گول می­زند و به سوی «می­خواهم زندگی کنم» می­کشاند از این طریق که به ما یک تصویر از هارمنی و هماهنگی کامل و رضایت نشان می­دهد که در واقع نمی­تواند به وقوع بپیوندد. بنابراین موسیقی در زندگی یک آرامش­بخش موقتی است و نه یک آزادی.

- زیمل: موسیقی محصول روابط اجتماعی است و از آنجا ک هیک وسیله ارتباط است در حفظ و برقراری روابط اجتماعی، ساختار دادن به آن و همچنین تغییر ساختار آن مؤثر است. (مانند آن چیزی که افلاطون بدان اشاره کرده بود)

- در آثار قدیمی فارسی و عربی: تنها به تأثیرات موسیقی بر روی تیپ­های مختلف شنوندگان و تطبیق موسیقی با این تیپ­ها پرداخته شده است.

- مولوی: مانند شوپنهاور موسیقی را تحت شرایطی عاملی در جهت دور شدن انسان از خدا می­داند

>>> نتیجه گیری >>> اولاً موسیقی تولید انواع احساس­ها را می­نماید. ثانیاً موسیقی می­تواند بر روی روابط، ساختار و نظام اجتماعی تأثیر دگرگون­کننده بگذارد.

>>> چند نکته <<<

- از طریق موسیقی می­توان حالات مختلف احساسی را در مخاطب برانگیخت و در یک فاصله زمانی کوتاه تغییر داد. به عبارت دیگر احساسات انسان به  سرعت تحت تأثیر نوع موسیقی قرار می­گیرد و نیز با تغییر آن نوع موسیقی، نوع احساس نیز به فراخورش تغییر پیدا می­کند.

- تأثیر موسیقی و تحریک احساسی آن بر روی همه انسان­ها یکسان نیست و به فراخور بافتی که فرد در آن قرار دارد و شرایط فردی، فرهنگی و اجتماعی­اش ممکن است تأثیرات متفاوتی بپذیرد. مثال در مورد بافت و شرایط اقلیمی و جغرافیایی: در مناطقی ممکن است که در مراحل اجتماعی شدن، آموزش­های احساسی و عکس­العمل­های احساسی در برابر محرک­های احساسی به صورت هنجار داده شود و یا محیط طبیعی آنها زیبا و احساس برانگیز باشد> انسان­ها احساسی­تر و تحریک­پذیرتر می­شوند ولی در مناطقی که آموزش منطقی آنها بیشتر و آموزش احساسی کمتر باشد (مانند مناطق خشک و کویری چون یزد) مردم بیشتر منطقی هستند و موسیقی رونق چندانی نمی­یابد.

- شرط تحریک احساسی توسط موسیقی، درک و فهم مشترک از آن است. مثلاً اگر هیچ فهم مشترکی میان ما و موسیقی ژاپنی برقرار نگردد و آن تداعی کننده هیچ چیزی برای ما نباشد، قاعدتاً به لحاظ احساسی هم تحریک نخواهیم شد. اما اگر زمینه­ای برای هم­معنایی و فهم مشترک میان ما و آن برقرار شود و موسیقی ژاپنی تداعی­گر اموری در ذهن ما شود> ممکن است به لحاظ احساسی تحریک شویم. بنابراین فراگرد ارتباط و اشتراک معنا درمورد موسیقی کاملاً وجود دارد. در همین مثال ملاحظه می­کنید که در پی این ارتباط ممکن است زمینه­ای برای رواج فرهنگ ژاپنی و مؤلفه­های فرهنگی ژاپنی به فرهنگ ایرانی ایجاد گردد. به عبارت دیگر تحریک احساس مثبت ایرانی­ها از موسیقی و فیلم ژاپنی (مانند اوشین) به آنان نگرشی مثبت از فرهنگ ژاپنی می­دهد که زمینه­ساز نفوذ و جریان آن در فرهنگ ایرانی می­گردد. (پس موسیقی می­تواند به عنوان ابزاری در دیپلماسی عمومی و قدرت نرم و حتی امپریالیسم فرهنگی مطرح باشد)

مثال دیگر: تا وقتی که ما کد احساسی زنگ کلیسا را بدست نیاورده باشیم، نمی­فهمیم که یک مسیحی با شنیدن آن چه احساسی دارد.

2-3- کاربرد موسیقی در غرب

            1-2-3- کاربرد موسیقی در ابعاد فردی

- در بعد فردی به منظور رشد بهتر شخصیت و نیز همسویی و پیوند عمیق احساسی فرد با جامعه و وطن خود، موسیقی را از کودکی به اعضاء جامعه خود می­آموزند.

- آموزش کامل یک انسان در سه زمینه باید انجام گیرد: 1) آموزش شناختی   2) آموزش احساسی   3) آموزش عملی یا روانی- حرکتی

در مدارس ما بچه­ها تنها مورد آموزش شناختی قرار می­گیرند آن هم نه به طور کامل. موسیقی یکی از مؤثرترین ابزارهایی است که هر سه بعد آموزش مذکور را دارا است. موسیقی بر میزان بهره هوشی کودک تأثیرگذار است.

2-2-3- کاربرد موسیقی در ابعاد اجتماعی

- موسیقی در غرب بالأخص در اروپای مرکزی و شمالی در حد بسیار زیادی ریشه مذهبی دارد. به عبارت دیگر نهاد مذهب از موسیقی به عنوان یک ابزار در جهت گسترش احساسات مذهبی و وفاق و وحدت اجتماعی استفاده می­کرده و می­کند.

- موسیقی­های دسته­جمعی کلاسیک (دارای ریشه مذهبی و روحانی) از کودکی در خانواده، در کلیسا، در مدرسه و در گروه­های جمعی در پیک­نیک­ها در محافل و مجامع خانوادگی و... نیز اجرا و آموخته می­شد و به عبارتی انسانها عمیقاً در این زمینه «اجتماعی می­شوند» و هر فردی از این جوامع موسیقی جمعی را چون زبان مادری آموخته و درونی کرده است.

3-3- کاربرد موسیقی در ایران

- در ایران سنتی نیز ما از موسیقی به نحو مطلوبی استفاده می­کردیم که هم تأثیرات مثبت در شکل گیری شخصیت داشت و هم موجب همبستگی و تقویت نظام اجتماعی می­شد. (مثلاً زنانی که مشغول کار قالی­بافی بوده­اند در حین کار آوازی می­خوانند که به طور ریتمیک و خوش­صدا نحوه گره­زدن پشم را بر اساس نقشه می­خوانند)

- در مناطقی که هنوز آداب و رسوم و هنجارهای سنتی کاملاً از بین نرفته نیز موسیقی­هایی را می­یابیم که دارای خصوصیات مثبت برای تقویت نظام اجتماعی هستند.

-مهمترین موسیقی که تأثیر سازنده بر نظام اجتماعی دارد موسیقی مذهبی ماست. که بسیار پیشرفته و تکامل­یافته است. اما دلایل این ادعا:

ما در نظام سنتیمان یک «محله» داریم. در هر محله «هیأتی» است که دارای تمام خصوصیات یک گروه اجتماعی کامل است. یعنی دارای نظام تقسیم کار و تفکیک نقش­های دقیق و درونی شده­اند. در مراسم­های هیأت به خصوص در ایام ماه محرم علاوه بر سینه­زنی و زنجیرزنی آهنگ­های ریتمیکی وجود دارد که همه شرکت­کنندگان با ریتم آن سینه و زنجیر می­زنند و با آهنگ آن دسته جمعی می­خوانند. در شور و حال این عزاداری­های پرمعنا می­بینیم که انسان­هایی که چند روز پیش در مادیات با هم در مسابقه بودند و گاه بر ضد یکدیگر کار می­کردند، حالا همسو در یک مسیر روحانی می­باشند.

- طبقه بندی طیف­های موسیقی بر اساس زیر:

تولید احساس جمعی <<>>فردی

تولید احساس خوشحالی<<>> حزن و غم

تولید احساس موفقیت<<>> ناکامی

تولید احساس آرامش بخش<<>> شلوغ

تولید احساس روحانی<<>> شهوانی

تولید احساس مسئولیت<<>> بی­قیدی و لاابالی

 

 

 

۹۲/۱۲/۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰

نظرات  (۲)

خیلی ممنون
زنده باد، بسیار استفاده کردم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی