بررسی ماهیت اعتقادی، اجتماعی و فرهنگی «صابئین»
بررسی ماهیت اعتقادی، اجتماعی و فرهنگی «صابئین» با نگرشی به منابع دسته اول تاریخ اجتماعی
تحقیقی از «محمدساجد هاشمی» برای درس مطالعات اجتماعی در فرهنگ اسلامی
مقدمه
با نگاهی اجمالی به فهرست ادیان و مذاهب موجود در تاریخ، میتوان نام «صابئین» را به عنوان یکی از ادیان مطرح در برهههای مختلف زمانی یافت. تحقیق پیرامون ماهیت اعتقادی، فرهنگی و اجتماعی این قوم از آن جهت اهمیت دارد که تعبیرهای متفاوت و گاه متناقضی در تاریخ از آنها شده است. به شکلی که نمیتوان تشخیص داد که همه این تعابیر درباره یک قوم و مذهب است یا اینکه «صابئین» نوعی مشترک لفظی است و اقوام گوناگونی این نام را برای خود برگزیدهاند. و اگر چنین است، آیا میان این اقوام ارتباط و علقهای بوده است، یا خیر. اینها همگی مسائلی هستند که ما را بر آن داشت تا با مراجعه به متون دسته اول تاریخی در پی حل آن بکوشیم.
در این تحقیق کوشیدهایم تا ابتدا به واژهشناسی و نسبشناسی صابئین، و سپس به اصول اعتقادی آنها و در ادامه به اعیاد و آئینها، و نیز آثار تاریخی، و محل استقرار آنان به لحاظ جغرافیایی بپردازیم. و در بخش بعد از مجموع یافتهها، نتایج بدست آمده را استنتاج نماییم.
منابع دسته اول تاریخی که این تحقیق بر مبنای دادههای آن شکل گرفته است، عبارتند از:
1. الآثار الباقیة عن القرون الخالیة (ابوریحان بیرونی)
2. الملل و النحل (ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی)
3. تاریخ ابن خلدون (ابن خلدون)
4. التنبیه و الإشراف (علی بن الحسین مسعودی)
5. کنز الدرر و جامع الغرر (ابوبکر بن عبدالله بن ابیک الدواداری)
6. ابجد العلوم (محمد صدیق بن حسن صدیق حسن خان)
7. مفاتیح العلوم (محمد بن احمد خوارزمی)
8. المفردات فی غریب القرآن (راغب اصفهانی)
9. التذکرة الحمدونیة (محمد بن حسن ابن حمدون)
10. صبح الأعشی فی صناعة الإنشاء (احمد بن علی قلقشندی)
11. حیاة الحیوان الکبری (محمد بن موسی دمیری)
12. بدایع الملح (قاسم بن حسین طرائفی خوارزمی)
13. الأنساب (سلمة بن مسلم عوتبی)
14. الزاهر فی معانی کلمات الناس (محمد بن قاسم ابن انباری)
در ادامه و پیش از آنکه به یافتههای تحقیق برسیم، لازم است که ابتدا آیاتی از قرآن کریم که نام «صابئین» به صراحت در آنها ذکر شده است را بیاوریم.
«صابئین» در قرآن کریم
نام این قوم در سه آیه از آیات قرآن کریم که مضامینی شبیه به هم دارند آمده است، که در ذیل میآید:
الف) آیه 62 سوره مبارکه بقره
إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ الَّذِینَ هَادُوا وَ النَّصرَى وَ الصبِئِینَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَخِرِ وَ عَمِلَ صلِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ
بدرستی کسانیکه مومنند و کسانیکه یهودی و نصرانی و صائبی هستند هرکدام بخدا و دنیای دیگر معتقد باشند و کارهای شایسته کنند پاداش آنها پیش پروردگارشان است نه بیمی دارند و نه غمگین شوند
ب) آیه 69 سوره مبارکه مائده
إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ
آنها که ایمان آورده اند ، و یهود و صابئان و مسیحیان ، هر گاه به خداوند یگانه و روز جزا ، ایمان بیاورند ، و عمل صالح انجام دهند ، نه ترسی بر آنهاست ، و نه غمگین خواهند شد.
ج) آیه 17 سوره مبارکه حج
إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصَّابِئینَ وَ النَّصارى وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ
مسلّماً کسانی که ایمان آورده اند ، و یهود و صابئان [ ستاره پرستان ] و نصاری و مجوس و مشرکان ، خداوند در میان آنان روز قیامت داوری می کند ( و حق را از باطل جدا می سازد ) خداوند بر هر چیز گواه ( و از همه چیز آگاه ) است.
راغب اصفهانی، در "المفردات فی غریب القرآن" ذیل واژه صبأ، صابئین را قومی میداند که بر دین نوح بودند. وی در ادامه میگوید که به هرکسی هم که از دینی به دین دیگر در بیاید نیز همین نام اطلاق میشود.
... و الصابئون قوم کانوا علی دین نوح و قیل لکل خارج من الدین الی دین آخر صابئُ من قولهم صَبَأ ناب البعیر اذا طلع، و من قرأ صابین فقد قیل علی تخفیف الهمز کقوله: لا یاکلون الا الخاطون، و قد قیل بل هو من قولهم صبا یصبو، قال: والصابین و النصاری. و قال ایضا: و النصاری و الصابئین.(راغب اصفهانی، 1387:276)
علامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان، راجع به این که مراد از صابئین در این سه آیه چیست، میگوید: مراد از صابئین کسانی هستند که حد وسط میان یهود و مجوس را باور دارند وکتاب آسمانی ایشان منسوب به حضرت یحیی است ، که به نوعی قائل به تأثیروضعیت نجومی کواکب در سرنوشت آدمیان هستند. (طباطبایی، 1363)
یافتههای تحقیق
1. معناشناسی و نسب شناسی صابئین
شهرستانی در کتاب الملل و النحل، واژه صبوة را در مقابل حنیفیة دانسته (که توضیحش در بخش اصول اعتقادی صابئین خواهد آمد) و به لحاظ لغوی صبأ الرجل به این معنا است که آن مرد منحرف شد و از آنجا که صابئین از سنتهای الهی و راه انبیاء منحرف شدند، به آنها صابئة گفته میشود.
«الصبوة» فی مقابلة «الحنیفیّة» و فی اللغة: صبأ الرّجل: إذا مال و زاغ؛ فبحکم میل هؤلاء عن سنن الحقّ، و زیغهم عن نهج الأنبیاء قیل لهم: «الصّابئة». (شهرستانی،1956:6)
ابن انباری در کتاب «الزاهر فی معانی کلمات الناس» صابئان را قومی از مسیحیان معرفی میکند. او در بیان وجه تسمیه این قوم، میگوید از آنجا که آنها دائماً از دینی به دین دیگر در میآمدند به آنها صابئین میگویند، چنانکه قریش نیز به رسول خدا -صلی الله علیه و آله- معاذالله صابئی میگفتند.
قال أبو بکر: الصابئون: قوم من النصارى، قولهم ألین من قول النصارى. سموا صابئین؛ لخروجهم من دین إلى دین. و کانت قریش تسمی رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلم صابئا.(ابن انباری، 2004:558)
خوارزمی در کتاب «مفاتیح العلوم» ضمن بیان توضیح پیرامون ارباب و پیروان ملل و نِحَل گوناگون از صابئین نیز نام برده و معتقد از که آنان در زمان مأمون (خلیفه عباسی) به این نام درآمدند. در ادامه او میگوید که صابیان در اصل فرقهای از مسیحیان بودهاند و غیر از آنان گروهی نیز بت پرست بودهاند که در هند و چین میزیستهاند.
و سمی هؤلاء صابئین فی أیام المأمون، فأما الصابئون على الحقیقة ففرقة من النصارى و بقایا السّمنیّة بالهند و الصین. (خوارزمی، 2008:46)
ابن خلدون در کتاب تاریخ خود، صابیان را از فرزندان صابئ بن لامک که برادر نوح پیغمبر بوده، میداند و جدش نیز متوشلخ (از نوادگان آدم ابوالبشر) میباشد. و نکته مهمی را بیان میکند مبنی بر این که اختلاف موجود در ضبط این اسامی تفاوت ادای مخارج حروف در میان عرب زبانان و یهودیان است.
و کذلک یقال انّ الصابئه من ولد صابئ بن لامک و هو أخو نوح علیه السلام و قیل انّ صابئ متوشلخ جدّه (واعلم) انّ الخلاف الذی فی ضبط هذه الاسماء انما عرض فی مخارج الحروف فانّ هذه الاسماء انما أخذها العرب من أهل التوراة و مخارج الحروف فی لغتهم غیر مخارجها فی لغة العرب. (ابن خلدون،1971:5)
دمیری نیز در کتاب «حیاة الحیوان الکبری» میگوید که نام نوح در اصل عبدالجبار بوده و به این خاطر به او نوح میگفتند که بر گناهان امت خویش نوحه میکرد. سپس بیان میدارد که وی برادری داشته به نام صابئ که صابئین از نسل او بوده و وجه تسمیه ایشان به همین خاطر است.
و نوح اسمه عبد الجبار، و إنما سمی نوحا لنوحه على ذنوب أمته، و أخوه صابئ بن لامک و إلیه ینسب دین الصابئین فیما ذکروا و اللّه أعلم. (دمیری،1984:16)
ابوریحان بیرونی در کتاب «الآثار الباقیة عن القرون الخالیة» از قول برخی از اهل کتاب میگوید که متوشلخ فرزندی غیر از لامک داشته، به نام صابئ. و صابئین از فرزندان او هستند و وجه تسمیه آنان نیز به همین سبب است.
و زعم بعض اهل الکتاب: أنّه کان لمتوشالح ابن غیر لمک، تسمّى صابى، و أنّ الصابئة «2» سمّوا به.(ابوریحان بیرونی، 1380:245)
عوتبی نیز در کتاب «الأنساب» به نقل قولهای مختلف اشاره میکند (بی آنکه به همه آنها بپردازد) و یکی از این اقوال را درباره نسب صابئین و وجه تسمیه ایشان بیان کرده که همانند همان چیزی است که ابوریحان در الآثار الباقیه بدان اشاره کرد.
قیل إنه کان لمتوشلخ ولد آخر غیر لمک یقال له صابئ، و قیل إن الصّابئین به سمّوا صابئین، و قیل غیر ذلک.(عوتبی، 1997:47)
مشاهده میفرمایید که میان آنچه ابن خلدون در کتاب تاریخ خود و دمیری در حیاة الحیوان الکبری گفتند با آنچه ابوریحان در الآثار الباقیة، از قول اهل کتاب، و نیز عوتبی در الأنساب بدان اشاره کردند، تفاوتی دیده میشود و آن این که ابن خلدون و دمیری صابئ را فرزند لامک و نوه متوشلخ دانسته بودند اما ابوریحان و عوتبی صابئ را فرزند متوشلخ معرفی میکنند.
2. اصول اعتقادی صابئین
علی بن الحسین مسعودی، مورخ معروف، در کتاب «التنبیه و الإشراف» صابئین را همان حنفاء دانسته و طبقه اول پادشاهان روم را به لحاظ دین صابئی معرفی میکند.
علی طبقاتهم من الحنفاء و هم الصابئون .... الملوک الصابئون المسمّون بالحنفاء ... (مسعودی، ص106)
در ادامه این کتاب به ذکر احوال پادشاه سیام از طبقه اول ملوک رومی به نام «فیلیپس قیصر» پرداخته و میگوید که او شش سال پادشاهی کرد و وی را به دین مسیحیت دعوت کردند و او نیز پذیرفت و آئین صابئی را رها کرد. در نتیجه این عمل بسیاری از مردم مملکت او نیز از وی تبعیت کردند و به مسیحیت گرویدند؛ اما این مسأله باعث اختلاف دینی میان بزرگان مملکت شد و در ادامه فردی به نام «داقیوس»، فیلیپس را به قتل میرساند و خود به پادشاهی میرسد (لازم به ذکر است که داقیوس همان پادشاه ظالمی است که به تعقیب و کشتار مسیحیان پرداخت و اصحاب کهف نیز در همین زمان مورد تعقیب او واقع شدند. همچنین باید دانست که از زمان کنستانتین مسیحیت دین رسمی روم میگردد اما اولین پادشاه مسیحی روم باستان، همانطور که ذکر شد فیلیپس میباشد) :
... الثلاثون فیلبس قیصر، ملک ست سنین و دعی إلی دین النصرانیة فأجاب و ترک ما کان علیه من مذاهب الصابئین و اتبعه علی ذلک کثیر من أهل مملکته فآل ذلک إلی تحزبهم و اختلاف کلمتهم فی الدیانة و کان فیمن خالفه علیه بطریق من بطارقته یقال له داقیوس فقتل فیلبس و استولی علی الملک. (همان: 115)
ابیالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی نویسنده کتاب «الملل و النحل» بر خلاف مسعودی میان صابئین و حنفاء تفاوت قائل است. براساس آنچه او میگوید، مدار مذهب صابیان بر تعصب روحانیان است، چنانچه مدار مذهب حنفاء بر تعصب بشر جسمانی است. و صابئه را مدعا بر آن است که مذهب ایشان اکتساب است. و حنفاء را دعوی آنکه مذهب ایشان فطرت است. پس دعوت صابیان به اکتساب است و دعوت حنفاء به فطرت.
... و إنما مدار مذهبهم علی التعصب للروحانیین، کما أنّ مدار مذهب الحنفاء هو التعصب للبشر الجسمانیین. و الصابئة تدّعی: أنّ مذهبها هو الاکتساب و الحنفاء تدّعی: أنّ مذهبها هو الفطرة. فدعوة الصابئة إلی الاکتساب و دعوة الحنفاء إلی الفطرة. (شهرستانی،1956:6)
2-1) اعتقاد صابئین در مورد «خداوند»
ابوریحان بیرونی در کتاب «الآثار الباقیة عن القرون الخالیة» میگوید که ما همین قدر از آنان (صابیان) میدانیم که مردمی هستند که خداوند را یگانه میدانند و از قبایح تنزیه مىکنند و او را به سلب متصف مىکنند نه به ایجاب مثل اینکه مىگویند محدود نمىشود و دیده نمىگردد و ستم نمىکند و جور نمىنماید و حق تعالى را به اسماء حسنى مىخوانند ولى بطریق مجاز زیرا که نزد آنها صفتى حقیقتا وجود ندارد و تدبیر عالم را به فلک و اجرام آن نسبت مىدهند و به حیات و نطق و سمع و بصر افلاک قائلند و انوار را تعظیم مىنمایند.
نحن لا نعلم منهم، الّا انّهم أناس، یوحّدون اللّه، و ینزّهونه عن القبائح، و یصفونه بالسّلب، لا الإیجاب؛ کقولهم: لا یجدّ و لا یرى و لا یظلم و لا یجور، و یسمّونه بالأسماء الحسنى مجازا، اذ لیس عندهم صفة بالحقیقة؛ و ینسبون التدبیر الى الفلک و أجرامه، و یقولون بحیاتها و نطقها و سمعها و بصرها، و یعظّمون الأنوار. (ابوریحان بیرونی، 1380:244)
2-2) اعتقاد صابئین در مورد «نبوت»
ابوریحان بیرونی در بخشی از کتاب «الآثار الباقیة عن القرون الخالیة»، از کسانی سخن میگوید که پیغمبری را به خود بستند و مردمی را گمراه کرده و فریب دادند. او از «بودا» به عنوان یکی از مشهورترین این افراد یاد میکند که در زمان «طهمورث» در هند ظهور کرد و مردم را به آئین صابئان دعوت میکرد.
و نقول على تأریخ المتنبّئین: فقد خرج فیما بین ما أوردناه من الأنبیاء و الملوک نفر من المتنبئین، یقصر الکتاب عن تعدادهم و الإبانة عن أخبارهم؛ فمنهم من هلک غیر متّبع، و لم یبق إلّا الذّکر بعده فقط؛ و منهم من اتّبعه أمّة، و بقیت نوامیسه عندها، و هم مستعملون تاریخه؛ فمن الواجب أن نذکر تواریخ المشهورین منهم، فإنّ فى ذلک منفعة فى علم أحوالهم أیضا. و أوّل المذکورین منهم بوذاسف، و قد ظهر عند مضىّ سنة من ملک طهمورث بارض الهند، و أتى بالکتابة الفارسیة، و دعا الى ملّة الصابئین، فاتّبعه خلق کثیر. (ابوریحان بیرونی،1380:243)
مسعودی، مورخ معروف جهان اسلام، در کتاب «التنبیه و الإشراف»، در بیان اعتقاد صابئین درباره نبوت و پیامبری مینویسد که آنها پیامبری را به وحی نمیدانند بلکه به نظر آنها پیامبران نفوس پاکیزهای هستند که از آلودگیهای این جهان صافی و مهذب شدهاند و مایههای متعالی با آنها یکی شده است و از چگونگی اشیاء قبل از وجود و هم از اسرار خبر یافتهاند
علی ما یوجبه رأی الصابئین فی النبوات لا علی طریق الوحی، بل هم عندهم نفوس طاهرة صفّت و تهذّبت من أدناس هذا العالم فاتحدت بهم مواد علویة فأخبروا عن الکائنات قبل کونها و عن سرائر العالم و غیر ذلک ممّا یطول وصفه و لا تتحمّل کثیر من النفوس شرحه. (مسعودی، ص18)
در پایان مسعودی از شرح بیشتر اعتقادات صابیان در این باب سر باز میزند و میگوید: ...و مطالب دیگر گفتهاند که وصف آن به درازا میکشد و بیش از این افراد تحمل شرح آن را ندارند.
میتوان این دو متن را مکمل هم دانست. چه اینکه «بودا» با مشخصاتی که مسعودی از برای نبوت در سپهر اندیشهای صابئین بر میشمرد مطابقت جالبی دارد.
همچنین ابوریحان بیرونی در همان کتاب (الآثار الباقیة) نقل قول جالبی را میکند که به پیچیدهتر شدن ماهیت صابئین میانجامد. او در جایی میگوید که از برای صابئین پیامبرانی بوده که اکثراً از فلاسفه یونان بودهاند و از آن میان چند تن را مانند شخصی به نام «هرمس» نام میبرد:
و لهم أنبیاء کثیرة، أکثرهم فلاسفة یونان کهرمس المصرىّ و اغاذیمون و والیس و فیثاغورس و بابا (ابوریحان بیرونی، 1380:244)
او کمی پایینتر از هرمس یاد کرده و میگوید که نامش در تورات «اخنوخ» است، و نیز برخی گمان بردهاند که او همان«بودا» است (!) البته ابوریحان این سخن را نه رد و نه تأیید میکند اما به نظر میرسد که چون او از کلمه زعم استفاده کرده پس این سخن نوعی افسانه است (والله اعلم) در ادامه ابوریحان نقل قول دیگری را مطرح میکند که بر اساس آن حرّانیها، صابئین واقعی به حساب نمیآیند بلکه آنان (حرّانیها) در کتابها به حنفاء و وثنیون (بت پرستان) شناخته میشوند (!) اگر یادتان باشد در ابتدای بحث راجع به اصول اعتقادی صابئین گفتیم که مسعودی صابیان را همان حنفاء میداند، در حالی که شهرستانی، مؤلف الملل و النحل، میان آن دو تفاوت قائل است. این مسأله در نقل قول ابوریحان نیز کاملا مشهود است. چه اینکه وی نیز سعی در بیان این نکته دارد که افرادی که در حران زندگی میکنند صابئی مذهب نیستند بلکه حنیف اند. و بعد میکوشد تا پرده از صابئین حقیقی بردارد. او مینویسد که صابئه از جمله همان اسباطی هستند که در زمان بخت النصر در بابل اسیر گشتند و کورش آنان را آزاد کرده و به بیت المقدس بازگشتند؛ اما آنان از این حرکت بازماندند و در مناطقی از عراق چون واسط و سواد ساکن شدند، و به ادیان مجوس میل و انحراف پیدا کردند و به دین بختالنصر درآمدند و مذهبی تلفیقی از زرتشتی و یهودی ایجاد کردند (چراکه اصول صحیحی در دست نداشتند بنابراین دست به این تلفیق اعتقادی زدند). در ادامه میگوید که به لحاظ نسب، به انوش بن شیث منتسباند و با حرّانیها (حنفاء) مخالفاند و در اعتقادات آنها عیب میکنند و جز در موارد کمی با آنها مخالفند. و این مخالفت به نحوی است که صابیان نماز را به سمت قطب شمال میخوانند و حرّانیها به سمت قطب جنوب (!) این مطلب تا حدودی با آنچه شهرستانی در الملل و النحل بیان کرده تناسب دارد. اما به نظر میرسد که خالی از اشکال نیست چه اینکه ابوریحان افسانهها و نقلقولهای موجود در میان مردم را برای توضیح آنچه در این کتاب (الآثار الباقیة) آمده، آورده و استفاده کرده است و فکر میکنم که نمیتوان به تمام مطالبش استناد کرد.
و قد یسمّى هرمس بإدریس، الذى ذکر فى التوراة اخنوخ؛ و بعضهم زعم أنّ بوذاسف، هو هرمس. و قد قیل أنّ هؤلاء الحرّانیّة، لیسوا هم الصابئة بالحقیقة، بل هم المسمّون فى الکتب بالحنفاء و الوثنیة؛ فانّ الصابئة، هم الذین تخلّفوا ببابل، من جملة الأسباط الناهضة- فى أیّام کورش و ایّام ارطخشست- الى بیت المقدس، و مالوا الى شرائع المجوس؛ فصبوا الى دین بختنصّر، فذهبوا مذهبا ممتزجا من المجوسیّة و الیهودیّة، کالسامرة بالشام. و قد یوجد أکثرهم بواسط و سواد العراق، بناحیة جعفر و الجامدة و نهرى الصّلة ، منتمین الى انوش بن شیث، و مخالفین للحرّانیّة، عائبین مذاهبهم، لا یوافقونهم إلّا فى أشیاء قلیلة، حتّى إنّهم یتوجّهون فى الصلوة الى جهة القطب الشمالىّ، و الحرّانیّة الى الجنوبىّ. (ابوریحان بیرونی، 1380:245)
ابوریحان در جایی دیگر از این کتاب به نکته دیگری اشاره میکند و آن اینکه در سال 228 قمری یعنی در زمان مأمون، خلیفه وقت عباسی، این گروه که تا پیش از این با نامهایی همچون حنفاء، وثنیة و حرانیة شناخته میشدند، نام صابئین را برای خود برگزیدند تا شرایط اهل ذمه در مورد ایشان مراعات شود.
... و هذا الاسم، أشهر بهم من غیرهم، و إن کانوا تسمّوا به، فى الدولة العبّاسیّة فى سنة ثمان و عشرین و مائتین، لیعدّوا فى جملة من یؤخذ منه، و یرعى له الذّمّة؛ و کانوا قبلها، یسمّون الحنفاء و الوثنیّة و الحرّانیّة. (ابوریحان بیرونی، 1380:408)
خوارزمی نیز در کتاب «مفاتیح العلوم» از بودا و هرمس به عنوان پیامبران صابئین یاد میکند. ضمن اینکه به نقش طهمورث (شاه ایران) نیز اشاره میکند، که مذهب صابئی را گسترش داد و کتابت فارسی را به وجود آورد. (در ادامه راجع به مذهب ایرانیان پیش از زردشت مطلبی را از کتابی دیگر نقل خواهیم کرد)
یزعمون أن نبیهم بوذاسف الخارج فی بلاد الهند و بعضهم یقولون هرمس. فأما بوذاسف فقد کان فی أیام طهمورث الملک و أتى بالکتابة الفارسیّة. (خوارزمی، 2008:46)
2-3) اعتقاد صابئین درباره «معاد»
صدیق حسن خان، مؤلف کتاب أبجد العلوم، ضمن اینکه صابئین را هم عرض «کلدانیها» دانسته و هر دو را از طرفداران عقل و نظر معرفی میکند و نیز از صابئین به عنوان پیروان فردی به نام «صاب بن إدریس» یاد میکند، به بیان رأی آنها و نیز یونانیان در باب معاد میپردازد. بر این اساس آنها قائل به معاد ارواح هستند و نه معاد جسمانی.
و کما أن هذا الذی ذکرناه مجمع علیه بین أهل الملل التابعین لأنبیائهم، فهو أیضا مجمع علیه بین المشتغلین بالعقل و النظر کالکلدانیین و الصابئین أتباع صاب بن إدریس، کما رأیناه فی حکایة مذاهبهم التی ذهبوا إلیها فی شأن المعاد، و منهم الیونانیون فإنهم جمیعهم من عند أسقلینوس إلى عهد جالینوس مصرحة کتبهم بمعاد الأرواح علیه فی دار المعاد. (صدیق حسن خان، 1999:ص25)
2-4) عبادت و پرستش صابئین
در کتاب «تاریخ ابن خلدون»، صابئین، ستاره پرست معرفی میشوند. آنها از ستارگان میخواستند که از معنویت و روحانیتش به آنان افاضه کند.
... و کان نحلتهم فی الکواکب و القیام لها کلها و استنزال روحانیتها... (ابن خلدون،1971:5)
ابوریحان بیرونی در کتاب «الآثار الباقیة عن القرون الخالیة» بتها و اوثان صابیان را که به نام ستارگان بوده یکی یکی بر میشمرد.
و کانت لهم هیاکل و أصنام، بأسماء الکواکب معلومة الأشکال؛ کما ذکرها ابو معشر البلخىّ فى کتاب بیوت العبادات، مثل: هیکل بعلبکّ کان لصنم الشمس، و حرّان فانّها منسوبة الى القمر، و بناؤها على صورته کالطیلسان ، و بقربها قریة تسمّى «سلمسین»، و اسمها القدیم صنم «سین»، اى: صنم القمر؛ و قریة أخرى تسمّى «ترع عوز»، اى باب الزهرة؛ و یذکرون أنّ الکعبة و أصنامها کانت لهم، و عبدتها کانوا من جملتهم، و أنّ «اللّات» کان باسم زحل، و «العزّى» باسم الزّهرة.(ابوریحان بیرونی، 1380:244)
همچنین او در ادامه بیان میدارد که از براى این طایفه سه نماز واجب است: نخست هنگام طلوع شمس هشت رکعت، دوم قبل از زوال شمس از وسط السماء پنج رکعت، سوم هنگام غروب آفتاب پنج رکعت و در هر رکعت از نمازشان سه سجده است و در ساعت دوم روز یک نماز نافله مىخوانند و یکى دیگر را در ساعت نه روز و سومى را در ساعت سوم از شب و از براى نماز طهارت و وضوء بجا مىآورند و از جنابت هم غسل مىکنند ولى ختنه نمىنمایند چون چنین گمان کردهاند که بدین امر مأمور نشدهاند
و لهم صلوات ثلاث مکتوبات، اوّلها عند طلوع الشمس ثمانى رکعات، و الثانیة قبل زوال الشمس عن وسط السماء خمس رکعات، و الثالثة عند غروب قرص الشمس خمس رکعات؛ و فى کلّ رکعة فى صلاتهم ثلاث سجدات، و یتنفّلون بصلاة فى الساعة الثانیة من النهار، و أخرى فى التاسعة من النهار، و ثالثة فى الساعة الثالثة من اللیل؛ و یصلّون على طهر و وضوء، و یغتسلون من الجنابة، و لا یختتنون، إذ لم یؤمروا بذلک زعموا. (ابوریحان بیرونی، 1380:245)
وی در جایی دیگر از روزه صابئین نیز سخن میگوید. او اذعان میکند که کاهنان صابئین در هر ماهی از ماههایشان، در روزهایی واجب است که روزه بگیرند. که این مقدار یا چهارده روز است و یا روز چهاردهم از هر ماه؛ که گویا حقیقت امر برای ابوریحان نیز مشخص نشد.
و فى کلّ شهر من شهورهم، صوم ایّام مفروضة، واجب على کهنتهم؛ و أظنّه اربعة عشر یوما من کلّ شهر، او الرابع عشر، و لا أتحقّق ذلک. (ابوریحان بیرونی، 1380:411)
در کتاب «کنز الدرر و جامع الغرر»، جلد دوم ضمن بررسی اخبار امتهای قدیمی از طائفهای به نام «صقالبه» نام برده میشود که از فرزندان یافث- فرزند نوح نبی- بودهاند. نویسنده صابئین را یکی از فرقههای این طائفه معرفی کرده و مینویسد:
... و منهم فرقة علی دین الصابئه یعبدون الکواکب. و لهم عقول و صناعات لطیفة من کلّ فن. (ابیبکر الدواداری،1994:90)
نویسنده این کتاب همچنین پادشاهان چین را از فرزندان یافث دانسته و مینویسد:
...و عبدوا الکواکب علی دین الصابئین. (همان: 94)
و در جایی دیگر نویسنده این کتاب به ذکر مملکت اندلس میپردازد و دین آنها را رومی و صابئی معرفی کرده و مینویسد:
... دینهم کان دین الروم و الصابئة، و فی هیاکلهم أصنام الکواکب. (همان: 95)
2-5) حلالها و حرام ها در آئین صابئین
ابوریحان بیرونی در کتاب «الآثار الباقیة عن القرون الخالیة» اظهار میدارد که برخی از صابئین بر خود ماهى را حرام کرده و جوجه را حرام نموده زیرا همیشه در حال تب است و سیر را نیز حرام کرده چون دردسر مىآورد و خون یا منى را که قوام جهان از او است مىسوزاند و باقلا را نیز حرام نموده چون دهن را غلیظ و فاسد مىکند و این گیاه در اول امر در جمجمه انسان روئیده است.
منهم من حرّم علیه السّمک، خوفا أن یکون رعّادة و الفراخ، لأنّه ابدا محموم؛ و الثّوم، لانّه مصدّع محرق للدم، او المنى الذى منه قوام العالم؛ و الباقلاء، فانّه یغلّظ الذّهن و یفسده، و إنّه فى أوّل الأمر، إنّما نبت فى جمجمة انسان. (ابوریحان بیرونی، 1380:244)
او همچنین در ادامه بیان میدارد که اکثر احکام ایشان در مناکح و حدود مثل احکام مسلمین است و در تنجس از مس موتى و امثال این امر شبیه به تورات و از براى این قوم قربانیهایى است که به کواکب و اصنام و هیاکل آنها متعلق است و ذبایحى هم دارند که کهنه ایشان و آنان که فریبشان دادهاند متولى آن هستند.
و اکثر أحکامهم فى المناکح و الحدود، مثل أحکام المسلمین؛ و فى التّنجّس عند مسّ الموتى و أمثال ذلک، شبیهة بالتوراة. و لهم قرابین متعلّقة بالکواکب و أصنامها و هیاکلها، و ذبائح یتولّاها کهنتهم و فاتنوهم؛ و یستخرجون من ذلک علم ما عسى یکون للمقرّب، و جواب ما یسأل عنه.(ابوریحان بیرونی، 1380:245)
2-6) زهد صابئین
ابن حمدون در کتاب خود یعنی «التذکرة الحمدونیة» خاطرهای را از فردی به نام عبدالله بن سالم نقل میکند که روزی مردی صابئی را در شهر الأنبار (یکی از شهرهای غربی عراق) میبیند که او و همکیشان وی (صابئین) به عقاب و حساب اعتقادی ندارند. لکن میگوید که مردی عاقلتر و زاهدتر از او ندیده بودم. روزی به او گفتم که برای چه این قدر زهد میورزی با این که به پاداش امیدی نداری و از عقاب نیز باکی نداری؟ و او پاسخ گفت که به این خاطر من زهد میورزم که هر چیزی که از دنیا نصیب خود گردانم مرا به این فرا میخواند که بیشتر و بیشتر از آن بهرهمند شوم (حرص و آز) و من به همین خاطر (که در دام حرص و آز نیفتم) به طور کامل رابطه خود با آن را قطع کردم.
قال عبد اللّه بن سالم: رأیت بالأنبار رجلا من الصابئین، و هم لا یؤمنون بعقاب و لا حساب، فلم أر رجلا أعقل و لا أزهد منه، فقلت له: فیم هذا الزهد و أنت لا ترجو ثوابا و لا تخشى عقابا؟ قال: لا أتنعم منها لأننی لا أرانی أصیب من الدنیا شیئا إلا دعانی إلى أکثر منه، فلما رأیت ذلک تنعّمت بقطع الأسباب بینی و بینها.(ابن حمدون، 1996:263)
2-7) مذهب ایرانیان پیش از زردشت
صدیق حسن خان مؤلف کتاب أبجد العلوم، اقوام و ملل مختلف را به حسب عنایت و اهتمامشان به علوم مختلف تقسیم کرده که یکی از این اقوام «فرس» (یعنی فارسی زبانان و ایرانیان) میباشد. مؤلف دربیان مذهب ایرانیان آنها را متعادل ترین امتها دانسته و به لحاظ دین مدعی است که ایرانیان ابتدا موحد به دین نوح پیامبر بودهاند و از زمان طهمورث (شاه ایران) تغییر مذهب داده و حدود هزار سال صابی مذهب میگردند، تا این که زردشت مبعوث گشته و ایرانیان همگی مجوس (زردشتی) میگردند.
و هم أعدل الأمم و أوسطهم دارا، و کانوا فی أول أمرهم موحدین على دین نوح علیه السلام إلى أن تمذهب طهمورث بمذهب الصابئین و قسر الفرس على المتشرع به، فاعتقدوه نحو ألف سنة إلى أن تمجّسوا جمیعا بسبب زرادشت، و لم یزالوا على دینه قریبا من ألف سنة إلى أن انقرضوا. (صدیق حسن خان، 1999:117)
3. اعیاد و آئینهای صابئین
ابوریحان بیرونی در کتاب «الآثار الباقیة عن القرون الخالیة» فصلی مجزا را درباره اعیاد و روزه صابئین اختصاص میدهد. از آنجایی که غالب مطالب این بخش مربوط به نحوه محاسبه ماههای سال توسط صابئین است و ماهیتی ریاضی و فنی دارد، تنها به بیان گزیدهای از این بخش درباره اینکه چه روزهایی از سال برای ایشان عید به حساب میآمد اکتفا میکنیم.
ابوریحان از قول برخی از کسانی که به توصیف مذهب ایشان پرداخته اند میگوید که روز هفدهم از هر ماه برای ایشان عید است و علت آن، وقوع طوفان در مثل چنین روزی است. همچنین روزهای اعتدال بهاری و پائیزی و نیز انقلاب تابستانی و زمستانی برای ایشان عید به حساب میآید. و در نهایت اینکه آنها آغاز سال را همگام با انقلاب زمستانی میدانند.
حکى بعض الواصفین لمذاهبهم: انّ الیوم السابع عشر من کلّ شهر، عید لهم، و علّته ابتداء الطوفان فى مثله من شهر الهلال. و أنّ ایّام الاعتدالین و الانقلابین، اعیاد لهم ایضا؛ و الشتوى من الانقلابین، هو مولد السنة. (ابوریحان بیرونی، 1380:411)
نویسنده کتاب «کنز الدرر و جامع الغرر»، در جلد دوم به بیان اعیاد صابیان پرداخته و برای ایشان 7 عید را برمیشمارد، که این هفت عید به نام ستارگان هفتگانه میباشد. مهمترین عید آنها نیز عید خورشید است که گویا دارای آئینهای گوناگونی است که نویسنده این کتاب به دلیل اختصار (!) از بیان وصف آن منصرف میشود.
... و لهم فی السنة سبعة أعیاد بأسماء الکواکب السبعة بلسانهم، و أجلّ أعیادهم: عید الشمس، و له أحوال کثیرة أضربنا عن حملها للإختصار، و الله أعلم. (ابیبکر الدواداری،1994:90)
قلقشندی نیز در کتاب «صبح الأعشی فی صناعة الإنشاء» بخشی را به ذکر و توصیف اعیاد صابئین اختصاص میدهد و اذعان میدارد که مدار و معیار اعیاد در میان صابیان، کواکب پنجگانه یعنی زحل و مشتری و مریخ و زهره و عطارد میباشد. یعنی آن هنگام که این پنج ستاره (به زعم آنها ستاره بودهاند) در منازل شریف خود فرود آیند زمان عید فرا میرسد.
و مدار أعیادهم على الکواکب؛ و أعیادهم عند نزول الکواکب الخمسة المتحیّرة و هی زحل و المشتری، و المرّیخ، و الزّهرة، و عطارد فی بیوت شرفها. (قلقشندی،1990:467)
او ضمن بیان اینکه هرکدام از این ستارگان در چه موقعیت و زمانی به منازل شریف خود نازل میگردند، به نکته مهمی اشاره میکند و آن اینکه عید شمس مهمترین عید صابیان است که در آن فاخرترین جامههایشان را به تن میکنند. نکته دیگری که او در پی این مطلب بیان میکند این است که پادشاهان آنها مجسمههایی را میساختند و به حسب ستارگانی که آن هیکل بر اساس اسم آن ساخته میشدند، اعیادی را وضع میکردند.
و هم یعظمون الیوم الذی تنزل الشمس فیه الحمل، و یلبسون فیه أفخر ثیابهم. و هو عندهم من أعظم الأعیاد. و کانت ملوکهم تبنی الهیاکل و تجعل لها أعیادا بحسب الکواکب التی بنیت على اسمها فیه. (قلقشندی،1990:467)
4. محل استقرار صابئین
قلقشندی در کتاب «صبح الأعشی فی صناعة الإنشاء» حرّان را شهری بزرگ توصیف میکند که امروز (در زمان مؤلف) ویرانهای بیش نیست. وی میگوید که حرّان شهر صابیان است. سپس به توصیف این شهر پرداخته و میگوید که در آن تپهای است که بر روی آن مصلّی متعلق به صابئین قرار دارد که ایشان آن را بزرگ میشمارند و آن را به ابراهیم علیه السلام برمیگردانند (نسبت میدهند). حران شهری کم آب و کم درخت است. کوهستان در دو فرسخی سمت جنوب و شرق این شهر قرار دارد و خاکش قرمز، و آب آشامیدنی مردمان شهر از قناتی است که از چشمههای خارج از شهر جاری گشته است.
و کانت حرّان مدینة عظیمة أما الیوم فخراب. قال ابن حوقل: و هی مدینة الصابئین، و بها سدنتهم السبعة عشر، و بها تلّ علیه مصلّى للصابئین یعظّمونه و ینسبونه إلى إبراهیم علیه السلام، و هی قلیلة الماء و الشجر. قال فی «العزیزیّ»: و الجبل منها فی سمت الجنوب و الشرق على فرسخین، و تربتها حمراء، و شرب أهلها من قناة تجری من العیون خارج المدینة. (قلقشندی، 1990:322)
ابوریحان بیرونی نیز در کتاب «الآثار الباقیة عن القرون الخالیة» محل زندگی صابئین را حرّان معرفی میکند و میگوید که به صابئین حرّانیة هم گفته میشود.
و بقایا اولئک الصابئة بحرّان ینسبون الى موضعهم، فیقال لهم الحرّانیّة (ابوریحان بیرونی، 1380:243)
همچنین در بخش اصول اعتقادی صابئین ذکر شد که ابوریحان بیرونی به ذکر نقل قولی پرداخته و صابئین حقیقی را از جمله اسباطی میداند که در بابل بودند و توسط کورش آزاد گشتند اما به بیت المقدس باز نگشته و در مناطقی از بینالنهرین باقی ماندند
و قد یوجد أکثرهم بواسط و سواد العراق، بناحیة جعفر و الجامدة و نهرى الصّلة (ابوریحان بیرونی، 1380:245)
وی در جایی دیگر نیز به شعبه شعبه بودن محل زندگی آنان در سواد عراق اشاره میکند و دلیل این مسأله را در اینکه آنان در دین نظریه واحد و محکمی مبتنی بر وحی یا الهام نداشتهاند جستجو میکند.
و یوجد اکثر هذه الطبقة، بسواد العراق؛ و هم الصابئون بالحقیقة، و هم متفرّقون غیر مجتمعین، و لا کائنین فى بلدان مخصوصة بهم دون غیرهم؛ و مع ذلک، غیر متّفقین على رأى واحد ،کأنّهم لا یسندونها الى رکن ثابت فى الدین، من وحى او إلهام او ما یشبههما(ابوریحان بیرونی، 1380:408)
خوارزمی نیز در کتاب «مفاتیح العلوم» در ضمن بیان ارباب ملل و نِحَل گوناگون مینویسد:
... و بقایاهم بحرّان و العراق. (خوارزمی، 2008:46)
5. آثار تاریخی صابئین
ابوریحان بیرونی در کتاب «الآثار الباقیة عن القرون الخالیة» یکی از آثار به جا مانده از صابیان در زمان خود را قبهای در بالای محراب جامع دمشق معرفی میکند که در ایامى که یونانیان و روم بر دین آنها بودند نمازخانه ایشان بود بعد بدست یهود افتاد و از براى خود کنیسه گردانیدند سپس نصارى بر آنها غلبه یافتند و از براى خویش کلیسا گردانیدند تا آنکه زمان اسلام شد و مسلمانان آن مکان را مسجد کردند.
و من آثارهم القبّة التى فوق المحراب، عند المقصورة فى جامع دمشق، و کان مصلّاهم أیّام کان الیونانیّون و الروم على دینهم؛ ثمّ صارت فى أیدى الیهود، فعملوها کنیستهم؛ ثمّ تغلّب علیها النصارى، فصیّروها بیعة، الى أن جاء الإسلام، و أهله فاتّخذوها مسجدا.(ابوریحان بیرونی، 1380:244)
6. بزرگان صابی مذهب
کتاب «بدایع الملح» (نواهای نمکین) اثر طرائفی خوارزمی که دائرة المعارفی از دانشمندان و بزرگان است در بخشی از فردی به نام «ابواسحاق صابی» نام میبرد که در قرن چهارم هجری میزیست و صابیمذهب و از ادبا و بلغای مشهور عراق در آن زمان بوده است.
او از مذهب صابى پیروى مىکرد و یکى از ارباب فضل و دانش عهد دیلمى و عباسى است، در فنون شعر و ادب و لغات عرب و کتابت و انشاء و ترسل و بلاغت مهارتى تام داشت. (طرائفی خوارزمی، 1382:149)
ثعالبى گوید: وى در خدمت خلفاء و وزراء عهدهدار دیوان رسالت بود و خلفاء و پادشاهان و وزراء بسیارى کوشیدند به هر وسیله شده وى را از مذهب صابى به اسلام دعوت کنند ولى موفق نشدند تا آنجا که عزّ الدوله بختیار وزارت خویش را به وى عرضه
کرد به شرط آنکه مسلمان شود ولى خداوند او را هدایت نکرد، با این حال او با مسلمانان به بهترین وجهى معاشرت مىکرد و براى بزرگان بهترین خادم بود، با آنکه در کیش خود بسیار متعصب و ثابتقدم بود و از جمله زهاد آن آئین بود در اثر آداب و حسن اخلاق، مقرّرات دین مقدّس اسلام را نیز مقدّس و محترم مىشمرد، در ماه رمضان روزه مىگرفت و قرآن را حفظ داشت و در نوشتههاى خود به آیات قرآن استشهاد مىکرد بعد از فوت مهلبى وزیر عهدهدار دیوان رسالت و خلافت شد، عضد الدوله به او مأموریت داد کتابى در تاریخ خانواده دیلمى تألیف کند، او نیز اینکار را دنبال کرد تا اینکه به عضد الدوله خبر دادند روزى یکى از دوستان همکیش ابو اسحق که وى را مشغول نوشتن تاریخ مزبور دیده از او پرسیده چه مىنویسى او جواب داده مشتى دروغ سرهم مىکنم، عضد الدوله ازین مطلب ناراحت شده گفت او را زیرپاى فیل بیندازند ولى عدهاى از بزرگان وساطت کردند و او را منصرف نمودند که صابى را زیر پاى فیل بیندازد، امّا دستور داد اموالش را مصادره کنند و خودش را زندانى، وى همچنان در زندان باقى ماند تا اندکى قبل از وفات عضد الدوله.
صابى در سال (313 ه. ق) بهدنیا آمد و پس از هفتاد و یک سال زندگى در روز پنجشنبه دوازدهم شوال سال (384 ه. ق) در بغداد وفات کرد و در همانجا به خاک سپرده شد. (طرائفی خوارزمی، 1382:150)
نتیجهگیری
بر اساس آنچه از منابع تاریخی بدست آمد، میتوان به نتایج ذیل دست یافت:
- با توجه به اینکه صابئین به لحاظ اعتقادی به اشکال مختلف و گاه متناقضی توصیف شدهاند (مانند اینکه در جایی از آنها به عنوان ستاره پرست یاد شده و در جایی دیگر به عنوان فرقهای از مسیحیان و در جایی دیگر نیز به عنوان فرقهای از اسباط بنیاسرائیل که در بین النهرین باقی ماندند) و نیز تفاوتهایی که در زمینه محل استقرار و زندگی صابئین به لحاظ جغرافیایی از این منابع بدست میآمد، میتوان این نتیجه را گرفت که مقصود و مراد از صابئین، یک قوم و مذهب نبوده است؛ بلکه این نام به چند گروه اطلاق میشده است. اما مؤلفان و مصنفان این کتب به این موضوع اشارهای نکرده بودند. (گویی که این مسأله را بدیهی میپنداشتند و نیازی به ذکر آن نمیدیدند)
- در مورد اینکه صابئین چند دستهاند میتوان آنها را به این شکل دسته بندی کرد:
أ. صابئین حرّانی؛ به نظر میرسد که آنها فرقهای از مسیحیت رومی و یونانی بودهاند که در شهر حران میزیستهاند. برخی آنها را همان حنفاء (که آنان نیز در حران زندگی میکردهاند) دانسته و برخی دیگر به تفاوت میان این دو قائل شدهاند که در متن بدانها اشاره شد.
ب. صابئین ستاره پرست و مشرک؛ این گروه که شاید بیش از بقیه مورد توجه قرار گرفتهاند همان کسانی هستند که نسبشان را به صابئ بن لامک یا متوشلخ برمیگردانند و برای کواکب احترام قائل بودند. و گویا با ظهور اسلام در کیفیت عقاید مشرکانهشان تحول ایجاد شده و در ردیف یهود و نصاری قرآن از آنان یاد کرده است.
ج. صابئینی که دینی مخلوط از یهود و زردشتی (یا مانوی) داشتهاند؛ آنها همان کسانی هستند که ادعا شده است فرقهای از بنیاسرائیل تبعید شده در بابل در زمان بختالنصر بودهند که بعد از آزاد شدن در زمان کوروش به بیت المقدس باز نگشته و در بینالنهرین باقی ماندند و ساکن شدند. و دینی تلفیقی از یهود و زردشتی ایجاد کرده و بدان معتقد شدند. احتمالاً این گروه همانهایی هستند که در زمان مأمون عباسی نام صابئین را برای خود برگزیدند.
د. صابئین مغتسله (که به شکل بسیار معدودی از آنها یاد شده است)؛ آنها خود را پیروان حضرت یحیی بن زکریا معمدان میدانند و بقایای مذاهب کلدانی و بابلی قدیماند، و به زبان آرامی تکلم میکنند و در بینالنهرین در کنار رود فرات میزیستهاند و اکنون نیز بقایایی از آنها در عراق و ایران یافت میشود.
در هر حال به نظر میرسد که پژوهش جامع درباره این قوم نیازمند مطالعات میدانی وسیعتری است که انشاءالله توفیق انجام آن را در آینده پیدا نمائیم.
فهرست منابع:
1) صدیق حسن خان، محمد صدیق بن حسن (1999) ابجد العلوم، بیروت: دار الکتب العلمیة
2) خوارزمی، محمد بن احمد (2008) مفاتیح العلوم، بیروت: دارالمناهل
3) ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد (1380) الآثار الباقیة عن القرون الخالیة، تهران: میراث مکتوب
4) ابن حمدون، محمد بن حسن (1996) التذکرة الحمدونیة، جلد اول، بیروت: دار صادر
5) قلقشندی، احمد بن علی (1990) صبح الأعشی فی صناعة الإنشاء، جلد چهارم، بیروت: دارالکتب العلمیة
6) دمیری، محمد بن موسی (1984) حیاة الحیوان الکبری، جلد اول، بیروت: دارالکتب العلمیة
7) طرائفی خوارزمی، قاسم بن حسین (1382) بدایع الملح(نواهای نمکین)، ترجمه موفق بن طاهر خوارزمی، تهران: نشر میرا مکتوب
8) عوتبی، سلمة بن مسلم (1997) الأنساب(صحاری)، جلد اول، مسقط: مطبعة الالوان الحدیثة
9) ابن انباری، محمد بن قاسم (2004) الزاهر فی معانی کلمات الناس، بیروت: دارالکتب العلمیة
10) ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی(1956) الملل و النحل، القاهرة: مکتبة الانجلوالمصریة
11) ابن خلدون (1971) تاریخ ابن خلدون، بیروت: دار إحیاء التراث العربی
12) مسعودی، علی بن الحسین (1365) التنبیه و الإشراف، قم المقدسة: نشر منابع الثقافة الإسلامیة
13) الدواداری، ابوبکر بن عبدالله بن أبیک (1994) کنز الدرر و جامع الغرر، بیروت: قسم الدراسات الإسلامیة بالمعهد الألمانی للآثار بالقاهرة.
14) طباطبایی، محمدحسین (1363) ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، جلد چهاردهم، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی.
15) حسین بن محمد، راغب اصفهانی(1387)، المفردات فی غریب القرآن، تهران: موسسه فرهنگی آرایه.